خلاصه محتوای کتاب :
در سالهاي خيلي دور، جوان مشتزني بود که به خاطر قدرت زياد بسيار به خود مي باليد و دچار غرور شده بود.
آوازه ي قدرت او همه جا پيچيده بود و او به جاي کار کردن و کسب درآمد، با زورگويي امور خود را ميگذراند. پدرش مدام او را نصيحت مي کرد، اما او توجهي نداشت.
يک روز به پدرش گفت ميخواهد به سفري دور برود و جهان را ببيند. پدرش گفت تو به جز زورگويي چيز ديگري بلد نيستي و اين سفر نياز به پول و سواد نيز دارد. اما پسر با زورگويي مقداري پول از پدرش گرفت و راهي شد. خيلي زود پولهايش تمام شد و براي سوار شدن به کشتي، هيچ پولي نداشت. تصميم گرفت ناخدا را فريب بدهد. او گفت من به جاي پول، اجناس گرانبهايي دارم که بعد از سوار شدن آنها را به تو خواهم داد. ناخدا او را سوار کرد، اما خيلي زود متوجه شد که آن مرد به او دروغ گفته است. ناخدا بعد از چند روز، با فريب او را در دريا جا گذاشت و رفت....
براي دانستن ادامهي داستان اين کتاب را بشنويد.
«خودخواهي» و «خودشيفتگي» انسان را از واقعيتها دور ميکند و موجب ميشود تا اسير تخيل و رؤيا شود. انسان عاقل در همهي لحظهها به دنبال آگاهي و معرفت است تا بتواند روزگار بگذراند. از شما دعوت ميکنم اين کتاب را بشنويد.
فصل اول :
فصل دوم :
کل کتاب :
❇️ علاقه مندان به دانلود کتاب صوتی می توانند از طریق لینک ذیل اقدام نمایند: